یکی از کسانی که روی رسالت و خودشناسی اسلامی زیاد تاکید داشته است و آن را با سوز و گداز حماسۀ ایمانی شعلهور ساخته است و جوانان اسلام را به عشق و دلباختگی قرآن کریم و سیرۀ نبوی بیش از اندازه فرا خوانده است و در عرفان و اندیشۀ او، انسان خودمحور بهحساب آمده است و توانسته است با حقگرایی نقشهایی را که بر پایۀ آب پیریزی شده است، در هم بشکند و آتش درون و جهان خود را با آرمانگرایی ایمانی برافروزد و رسالت مدیریّت امت و تغییر زمان را عهدهدار شود، سخنور توانا و شاعر مشرقزمین، علّامه اقبال لاهوری، است.
کاویدن اندیشه، عرفان و جهانبینی او در این نوشتۀ کوتاه این امکان و مجال را به ما نمیدهد تا تمام آنچه را که با روح این شاعر بزرگ و اندیشمند جهان اسلام پیوند خورده بود، بیاوریم، اما نگاهی گذرا به باورها و اعتقادات ایشان که به بیداری جوانان و گوهرهای ناب اسلامی و خودشناسی عالم اسلام اشاره رفته است، ما را در شناخت اندیشۀ اجتماعی اقبال یاری میکند.
محبت به خدا و ارزشهای اسلامی: فکر حقطلبی و خداشناسی در وجود ایشان درونی است و برای نجات از تاریکیها بهترین راه را «حق» میداند. عکس این قضیه، یعنی دور شدن از حق، دور شدن از راز و رمز بقاست:
تا شعار مصطفی از دست رفت / قوم را رمز بقا از دست رفت
هرگاه انسان پردههای شهوت و حب دنیا را کنار بزند و به خاک آستان حضرت حق درآید، میتواند خود را در آیینۀ جمال خداوند ببیند.
▪ تواضع و فروتنی: در جهانبینی اقبال، فروریختن و تواضع بهعنوان یک ارزش اخلاقی و انسانمداری انگاشته میشود و شکستن وجود خود در برابر ایزد منان، راهی برای شناختن بیشتر و ارتقای تفکّر انسانی است:
در جماعت خودشکن گردد خودی/ تا ز گلبرگی چمن گردد خودی
▪ همت و سختکوشی: اقبال در همۀ وجود زندگی خود سختکوش است:
سختکوشم مثل خنجر در جهان/ آب خود میگیرم از سنگ گران
او معتقد است که خوبیها و سرخوشیهای عشق در سختیها نهفته است
عشق با دشوار ورزیدن خوش است/ چون خلیل از شعله، گل چیدن خوش است
اقبال معتقد است راه اگر به سختی سنگ هم باشد، با همّت بلند آسان میشود و همت را شرط لازم برای گذر از سختیها میداند:
سنگ ره، آب است اگر همت قویست/ سیل را پست و بلند جاده چیست؟
▪ خودشناسی و اسرار خودی: آنچه امروزه در جهان معاصر از خونآلود بودن چهرۀ جهان اسلام حکایت میشود و زخمهای پیکر آن روزبهروز فزونی مییابد و آنچه جوانان و فرزندان اسلام بهکلی رخت سفر بربستهاند و هیچ دری جز در شکست نمیبینند، آن ناشناختن خویشتن، رسالت و دعوت اسلامی است؛ زیرا تا آن هنگام که مسمانان جایگاه و هویّت اسلامی را شناخته بودند و در عرصههای گوناگون دعوت و جهاد قدم برمیداشتند، رهبران و سرنوشتسازان روی زمین بودند و بیگانگان در برابر علم، فرهنگ و رسالتشان زانوی تلمّذ میزدند و شلاق حسرت را به جانشان میکشیدند. چرا ما در مقابل آنها احساس شرمندگی و بیخردی میکنیم و زندگی ما جلوی چشم آنان سایۀ ذلت و خفت افکنده است؟؛ بدین جهت است که ما همچون دشمنان، دل به دنیا بستهایم و به جای شمع آفتاب، چراغ مرده به دست گرفتهایم و نغمۀ رباب مینوازیم و رِندی و مذهب رندانه را با صلاح و تقوی یکی دانستهایم:
چه نسبت است به رندی صلاح و تقوی را / سَماع وعظ کجا، نغمۀ رباب کجا
بزرگترین علتی که میتواند ریشۀ ناامیدی و حقارت را بخشکاند و شعلۀ دشمنان را به خاموشی بگراید، «خودشناسی» و به خود ایمان داشتن و کاویدن اعتبار و منزلت خود از منظر قرآن و سنت است. دکتر علی شریعتی در کتاب "ما و اقبال" میآورد: «پیام اقبال این است که آتش خویش را در دلها برافروزیم و روح ایمان و عرفان و آن عشق بزرگپرور را، دوباره در جانها مشتعل سازیم.» اقبال بیداری را فقط در گریبان خود نمیجوید بلکه میخواهد بارقۀ آن را در دل هر مسلمان بتاباند. بیداری او بیداری چشم انسان نیست؛ او به بیداری اندیشه و خرد آدمی نظر دارد:
خیز و در جامم شراب ناب ریز/ بر شب اندیشهام، مهتاب ریز
با این رویکرد، برای انجام رسالت پیامبرانۀ خویش، با نگرش اخلاقمدار، انسان را به بیداری فرا میخواند. مردی که شعر و اندیشهاش، خواب و مستی رندانه را از چشم نرگس میرباید و در نغمههای بیداری او، دنیای خاموش آباد میشود:
شب، دل من مایل فریاد بود / خامشی از یا ربّم آباد بود
تربیت «خودی» در اندیشۀ اقبال دارای سه مرحلۀ "اطاعت"، "اعتماد به خویشتن" و "نیابت الهی" است که هر سۀ آن، برگرفته از اندیشه و جهانبینی حقگرایی این شاعر بزرگ است. در نگاه اقبال، «خودی» از محبت و عشق به پروردگار عالم جان میگیرد:
نقطه نوری که نام او خودی است / زیر خاک ما شرار زندگی است
از محبّت میشود پایندهتر/ زندهتر، سوزندهتر، تابندهتر
دل ز عشق او توانا میشود/ خاک همدوش ثریّا میشود
دیدگاههای کاربران